جدول جو
جدول جو

معنی ملک انگیز - جستجوی لغت در جدول جو

ملک انگیز(نِ)
ملک آور. پیروزی رسان. ملک رسان:
به پیروزی ّ و بهروزی همی زی با دل افروزی
به دولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
(دخترانه)
گوارا، مطلوب، پسندیده، خوب و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملال انگیز
تصویر ملال انگیز
آنچه سبب ملال و دلتنگی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ نِ)
خوشبوی. دمندۀ بوی خوش. مشک آور. آورندۀ بوی مشک. قیاس شود با شهوت انگیز، غم انگیز، شورانگیز بمعنی شهوت آور و غم آور و شورآور:
سنبل از خوشه های مشک انگیز
بر قرنفل گشاده عطسۀ تیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
ملال آور. رجوع به ملال آور شود
لغت نامه دهخدا
نمک ریز. که نمک فروپاشد.
- نمک انگیز شدن، کنایه از گریان شدن و گریستن:
دیدۀ اوچون نمک انگیز شد
هرکه در او دید نمک ریز شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ خوَرْدْ / خُرْدْ)
دل انگیزنده. انگیزندۀ دل. انگیزانندۀ دل. دلاویز. گیرا. دلفریب. گوارا. مرغوب. مطلوب:
تا به هر گوش دل انگیز و دل آویز بود
غزل نغز و سماع خوش و آواز حزین.
فرخی.
برزن غزلی نغز و دل انگیز و دل افروز
ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز.
منوچهری.
گر سخن گوید باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دل انگیز سخن باید خواست.
منوچهری.
چون وصل نکورویان مطبوع و دل انگیز
چون لفظنکوگویان مشروح و مفسر.
ناصرخسرو.
آواز دل انگیز مرکب تو
آورده اجل را بپای بازی.
مسعودسعد.
، داوطلب. چریک. غوغا: پسر ماقیه و حاج امیر بغداد بر مغافصه برفتندبا سواری پنج هزار و در راه مردی پنج هزار دل انگیز به ایشان پیوست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 439). کشندگان را به درگاه باید فرستاد و ما را خطبه باید کرد، که ایشان این را به غنیمت گیرند و تنی چند دل انگیزی را فراز آرند و گویند اینها بریختند خون وی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 690 و چ فیاض ص 676). یکی از شاهنشاهان با بسیار مردم دل انگیز قصد ری کردند تا به فساد مشغول شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 37). حسن سلیمان را اینجا خواهم ماند با سواری پانصد دل انگیز. (تاریخ بیهقی). که ماکان مغرور گشته بود بدان لشکر دل انگیز که از هرجای فراهم آورده بود. (چهارمقاله) ، دل انگیزنده. دل انگیخته. مشتاق، دلاور. شجاع
لغت نامه دهخدا
آشوبنده گزند رسان برانگیزاننده فتنه، گزند آور، بدبخت. گزند آور، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملال انگیز
تصویر ملال انگیز
فرم انگیز اندوهبار آنچه که تولید ملال کند: (دقایق ملال انگیز بکندی سپری میشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
دلفریب، گوارا، مطلوب چیزی که دل را به نشاط بیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تاثرآور، خسته کننده، کسالت آور، کسالت بار، کسالت زا، ملال آور، ملالت بار، ملالت انگیز، ممل
متضاد: شادی بخش، نشاطانگیز، نشاطافزا
فرهنگ واژه مترادف متضاد